ما همانقدر که به مطالعه تاریخ ی، فرهنگی، اجتماعی اهمیت نمی‌دهیم، به مطالعه تاریخ علم» هم اهمیت نمی‌دهیم که اگر اهمیت می‌دادیم، شاید امروز علم طور دیگری پیش می‌رفت.

مثلاً نظریه ریسمان» یا نظریه همه‌ چیز» مطرح‌ترین نظریه فیزیکی حاضر است و خیلی از کله‌گنده‌های فیزیک که نابغه‌های ریاضی هم هستند، روی آن کار می‌کنند. من همیشه فکر می‌کردم این نظریه، با وجود برخی ایرادات، نظریه‌ای امیدبخش است تا اینکه در کلاس مجازی فلسفه کوانتوم دکتر گلشنی متوجه شدم آنطور که فیزیکدانان می‌گویند پایه‌های این نظریه سست است. بطور مثال راجر پنروز، فیزیکدان انگلیسی می‌گوید:

نظریه ریسمان نمونه‌ای از علم است که از طریق مُد شدن پیش می‌رود! من احساس درهمی درباره آن دارم! بعضی از ایده‌های ریاضی که با نظریه ریسمان مرتبط‌اند بسیار جذاب‌اند اما اینکه آنها جذاب‌اند بدین معنا نیست که آنها درست هستند!

و یا ناتان سیبرگ، فیزیکدان نظری، می‌گوید:

این نظریه مشابه نسبیت عام نیست که اینشتین اصول را بنا نهاد و سپس نتایج را استنتاج کرد. ما در وضع عجیبی هستیم، وضعیتی بی‌سابقه که می‌دانیم چگونه بعضی نتایج را به دست آوریم اما نمی‌دانیم که اصول بنیادی چیست؟

اما چرا با وجود ایرادات اساسی که فیزیکدانان بزرگ به آن اذعان دارند، نظریه ریسمان همچنان پیش می‌رود؟ چرا در این سالها هیچ نظریه‌ی جدید و قابل توجهی ارائه نشده که بتواند به اندازه نظریه ریسمان مسائل ما را حل کند و این ایرادات اساسی را هم نداشته باشد؟

اسمولینگ که روی گرانش کوانتومی کار می‌کند، در این مورد حرف قابل تاملی می‌گوید:

ما فراموش کرده‌ایم فیزیک نظری غالباً به وسیله‌ی کسانی پیشرفت کرده که برنامه‌های پژوهشی جاافتاده را نادیده می‌گیرند تا ایده‌های جدید خود را دنبال کنند. چنین افرادی غالبا افراد جوان هستند که شغل آنها آسیب‌پذیر است!

(یعنی اگر بخواهند شغلی به دست آورند باید همرنگ جماعت شوند!)

خلاصه، برداشت من اینست که خطر بزرگ عدم توجه به تاریخ و فلسفه علم و البته سیستم اشتباه دانشگاهی، نوعی ولنگاری علمی» است که معلوم نیست به کجا ختم خواهد شد!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها